دو مطلب در یک پست !
نقد خاطره نی آوران توسط روبرت صافاریان و نقد همایون امامی بر نقد روبرت صافاریان !

نقد یک دیدگاه: حاشیه یا متن؟ مسئله اینست!
نقدی بر دو نقد روبرت صافاریان بر فیلم های نماهایی که ناپدید شدند و خاطره نی آوران
همایون امامی
اصل لینک :
http://www.peykemostanad.com/1389/HE-Naghde_Yek_Didgah_Hashie_Ya_Matn_Masale_In_Ast.htm
دوستم روبرت صافاریان در نوشته هایش برخورد خاصی دارد. من و شاید خیلی های دیگر، غالباً تمرکزمان را روی موضوع مورد بحث می گذاریم. و حاشیه برایمان کمتر اهمیت پیدا می کند؛ و یا لااقل در درجه ی دوم اهمیت قرار می گیرد. ولی روبرت برعکس، اگرچه کمتر از ما بر موضوع متمرکز نمی شود؛ ولی حاشیه را گاه همپای متن مورد کنکاش و چالش قرار می دهد. همینجا به صراحت بگویم روش او در مواردی برایم رشک برانگیز بوده و آموزنده. از او آموخته ام در برخی موارد که متنی ارائه می شود تا حاشیه ای را به فراموشی بکشاند؛ آدمی چون روبرت اینجا بنا به عادت و شیوه ی همیشگیش به خال می زند و حاشیه را به عنوان متن مورد بررسی قرار می دهد. ولی آیا همیشه همین اتفاق می افتد؟ و روبرت همیشه به خال می زند؟ در باور من نه. موارد متعددی که تاکنون پیش آمده و حاشیه هایی را هم در اعتراض به روبرت و موضع گیری او برانگیخته گواهی بر این مدعاست. نمونه را از برخورد متفاوت او در جریان تحریم جشنواره سینماحقیقت بدست می دهم. همه در آن برخورد متنی را که در خیابانها جریان داشت موضوع کرده بودیم؛ و روبرت حاشیه ای را متن دیده بود که طرحش اگرچه برای اندیشیدن خوب بود؛ لیکن از آنجا که موضوع و متن مورد تائید شمار قابل توجهی از مستند سازان شناخته شده سینمای ایران را از مرکز توجه خارج می کرد، نوعی ضد ضرب تلقی می شد. و زمینه را برای کسانی فراهم می ساخت که مترصد بودند با تشبث به انواع حیله ها، موضوع را از حدت و شدت بیاندازند و ما را مشتی فریب خورده کم اهمیت جلوه گر سازند. وجود چند نفری هم که هوا را پس تلقی کرده و به راحتی حرف هایشان را پس گرفته بودند بر قوت بخشی به این تصور می افزود؛ روبرت هم که آن یادداشت را نوشت برخی بیشتر شاد شدند. البته این حق روبرت بود که آن متن را به عنوان آنچه می اندیشید منتشر سازد.حالا هم دونمونه دیگر از این حدیث. یکی فیلم حمید جعفری(نماهایی که ناپدید شدند.) و دیگری فیلم هادی آفریده(خاطره نی آوران). سعی می کنم در زیر منصفانه این شیوه را نقد کنم.
نخست فیلم حمید جعفری (نماهایی که ناپدید شدند.). موضوع سرراست اینست که سه نفر(زنده یاد محمود بهادری، منوچهر مشیری و اصغر شهدوست) در سال 1357 خطر کرده و با خارج کردن دوربین هایشان از تلویزیون آنرا در خدمت خروش انقلابی مردم قرار دادند؛ تا با ثبت آن بر ذخیره های اسنادی تاریخی این مرز و بوم بیفزایند. با پیروزی انقلاب مشیری و دوستانش پس از دوندگی های بسیار بالاخره موفق می شوند تلویزیون را به پرداخت هزینه های لابراتوار و تحویل راش ها مجاب سازند. برخوردی اصولی. چرا که این فیلم ها اگرچه ماحصل تلاش هایی فردیست؛ ولیکن به آنها تعلق نداشته و همچون سرمایه ای ملی باید به نهادی که مسؤل مستقیم حفظ و نگهداری آنهاست تحویل شود. بیائید با روبرت همداستان شویم و بپذیریم که مشیری و دوستانش باید در طی این سالها، موقعیت فیلمها را مدام کنترل می کردند. این سؤال مطرح می شود که آنها بر مبنای چه رابطه ای می بایست به این کار مبادرت می ورزیدند؟ آیا تلویزیون برای آنها در این مورد حق و حقوقی قائل بود؟ آیا در روند پیگیری های اداری آنها از امکان و امتیاز های ویژه ای برخوردار بودند؟ قطعاً نه. شاید روبرت خواسته باشد بگوید حداقل فضایی در این رابطه در اذهان عمومی جامعه بوجود می آمد که ممکن بود کارساز شود. این بار هم پاسخ من منفی است. خاطرم می آید چند سال پیش، هنگامی که محمد رضا دزفولی تهیه کننده برنامه مستند ایران، برای پوشش تصویری روز های دهه ی فجر، برای نخستین بار به راش های انقلاب پرداخت؛ و دوست مشترکمان پیروز کلانتری ایده ی جذابی مطرح کرد که به موجب آن تلویزیون با استفاده از اینترمدیت بخشی از این راش ها، و دراختیار نهادن آن به جوانان نسل سوم انقلاب، فرصتی فراهم آورد تا تلقی و داوری آنان را از آن مورد مطالعه قرار گیرد. یادم می آید آن روزها هم من و هم پیروز، مطلب های متعددی در این مورد نوشته و منتشر کردیم. و از سرنوشت نامعلوم راش های انقلاب اظهار نگرانی کردیم؛ ولی کمتر توجهی به این موضوع نشد. و این روند همچنان ادامه یافت. بنابراین چنانچه اصغر شهدوست و منوچهر مشیری هم که مانند ما از امکانی در این مورد برخوردار نبودند ردی از آن فیلمها می گرفتند دستشان همچو دستان ما از همه جا کوتاه می شد.
همینجا این پرسش مطرح می شود که پذیرش قصور این دوستان چه نتیجه ای در بر خواهد داشت؟ جز این است که فضا را کمی شلوغ تر کرده و به تخفیف قصور نهادی رسمی چون تلویزیون می انجامد؟ بی تردید روبرت را که در نوشته اش تصریح داده که تقصیر تلویزیون را در این میان کم ارزیابی نمی کند، نمی توان به دفاع از تلویزیون متهم کرد؛ اگرچه رفتار و داوری او در آن نوشته، خود به خود چنین دریافتی را منطقی نشان می دهد.
دومین نمونه را از یادداشت روبرت بر فیلم خاطره نی آوران ساخته ی هادی آفریده بدست می دهم. قبل از آنکه نقد را خوانده باشم. در تماس تلفنی هادی آفریده، از گلایه های ناشکیبانه اش که با عصبیتی خاص همراه بود باخبر شدم. با این زمینه به استقبال نقد روبرت رفتم. برغم گلایه های هادی نقد را مثبت دیدم. حتی در جایی صحبت ها و داوری یکی از حاضران در سالن هم مورد ارجاع قرار گرفته بود که: « نسبت به فیلمهای قبلیتان پیشرفت بزرگی بود. ». من از روبرت که در نقد برای خودش صاحب نظر است؛ و مطالعات گسترده ای در این مورد داشته و کتابی هم تحت عنوان اومانیسم در نقد فیلم[1] منتشر کرده است به عنوان کسی که فیلم را دیده یا نادیده توقع دارم وقتی روبرت با آن بانوی حاضر در سالن هم آوا شده و از فیلم خاطرات نی آوران تلویحاً همچون پیشرفت بزرگی در سیر فیلمسازی آفریده یاد می کند، بر فیلم به عنوان موضوع اصلی نوشته اش متمرکز شود؛ و چرائی این داوری را در عمل نشان دهد. مصداق هایی که قابلیت فیلم او را در اتصاف به چنین صفت هایی نمایش می دهد برشمرد. ساختار، روایت، تدوین، تصویربرداری، کاربرد صدا، نوع نگاه آفریده به واقعیت و غیره را مورد مطالعه، نقد و بررسی قرار دهد؛ تا منِ نوعی علل و زمینه های چنین رشدی را دریابم. بویژه وقتی خاطرات نی آوران نسبت به سایر فیلم های آفریده سنجیده می شود برای مخاطبی که آن فیلمها را ندیده است؛ ارجاع های روشنی به آن فیلمها ضرورت دارد؛ ولی متأسفانه چنین نمی شود و روبرت این بار هم بر حاشیه متمرکز شده و از متن دور می افتد. از روابط عمومی قوی آفریده و تعدد پیامک های دعوتش برای فیلم یاد و انتقاد می شود. موردی که به نظر من ربطی به فیلم هادی آفریده ندارد. این که او از یک روابط عمومی قوی برخوردار است؛ و آن جمعیت را به ضرب پیامک به سالن کشانده ربطی به فیلم ندارد؛ نه ارزش هایش را از جلا می اندازد؛ و نه بر کاستی هایش پرده ی پوششی می کشد. شخصیت هادی آفریده هرچه که می خواهد باشد؛ فقط حاشیه ای برای فیلم شمرده می شود. شاید فقط وقتی صحبت از اصالت اندیشه ی فیلم به میان می آید ارجاع به شخصیت فیلمساز برخی تردید ها را به یقین تبدیل سازد؛ و دیگر هیچ. شاید اگر هادی آفریده کوشیده بود کاستی های فیلمش را با سالن پر و استقبال مخاطبان منکر شود؛ چنین استدلال و ارجاعی موضوعیت می یافت. ولی حالا چه؟
در ادامه روبرت گریزی به جلسه پرسش و پاسخ انتهای فیلم می زند و از دریافت خود نسبت به حس رضایت آفریده از توقیف فیلمش سخن می گوید. بی آنکه دلیلی برای این قضاوت مطرح سازد. و ضرورت طرحش را در ارتباط با نقد فیلم توضیح دهد. روبرت در پایان نقدش را با این درخواست از آفریده به پایان می برد:
« چه خوب خواهد بود اگر هادی آفریده بیشتر به این بیندیشد که چه عواملی باعث شده این فیلمش پیشرفت بزرگی باشد، چرا که این عوامل ربطی به توقیف شدن فیلم ندارند. فیلم میتوانست توقیف شود، امّا اصلاً کار خوبی نباشد.»
به نظرم یکی از وظایف منتقد این باشد که با تجزیه و تحلیل فیلم، زمینه را برای بیرون کشیدن این عوامل مهیا سازد. کاری که روبرت باید می کرد؛ و نکرد. هنرمند در روندی حسی دست به خلق اثری هنری می زند؛ و منتقد در فرآیندی ادراکی با تجزیه تحلیل اثر به آشکار شدن زمینه های نهان اثر کمک کرده و از یک سو امکان ارتباط بیشتر مخاطب را با اثر فراهم می سازد؛ و از سوی دیگر به هنرمند این فرصت را می بخشد تا با استفاده از دستاور های برخورد ادراکی او با جمعبندی تجربه های ساخت آن فیلم، زمینه را برای رشد خود بیشتر مهیا سازد. به اعتقاد من آنچه ملاک این داوریست نه کرامت انسانی هنرمند و ارزش های شخصیتی وی که خود فیلم است. و روبرت با عمده کردن حاشیه های غیر مرتبط باعث شد تا برای شماری از خوانندگان ارزشهای فیلم آفریده در هاله ای چرکین قرار گرفته و جلوه نکند. آنهم فیلمی که به هرحال در محاق توقیف است؛ و با گذشت دو سال از تاریخ ساخت آن، هنوز آفریده امکان کلید زدن فیلم جدیدش را نیافته است.
نقد فیلم خاطره نیآوران ساخته هادی آفریده
روبرت صافاريان
اصل لینک :
http://www.peykemostanad.com/1389/RS-Khaterate_Neyavaran.htm
هادی آفریده فیلمسازی است که حضور خودش در سینمای مستند ما و تبلیغات خودش برای فیلمها و حضورهایش در جشنوارهها و غیره، از حضور فیلمهایش مهمتر بوده است. او دارای یکی از آن روابط عمومیهای فعالی است که گاهی تاثیر معکوس میگذارند. بخصوص وقتی مثلاً میروی فیلم را میبینی و میبینی چندان کار مهمی نیست. برای فیلم خاطرات نیآوران شش هفت اس ام اس برای من آمد و بیتردید نه برای من که برای تعداد زیادی از آدمها. و بیشک یکی از دلایل پر بودن سالن همین اس ام اسها بود. امّا این بار حقیقتاً با یک فیلم خوب روبهرو شدیم. خانمی از میان تماشاگران این حرف را خطاب به هادی آفریده خیلی رساتر این طور خلاصه کرد: ”نسبت به فیلمهای قبلیتان پیشرفت بزرگی بود.“خاطره نیآوران درباره خاطرات سه نفر از کاخ نیاوران است. یکی نگهبان امروز کاخ که جزو گروهی از انقلابیون مذهبی بوده است که کاخ را گرفتهاند، دیگری مدیر موزه و سوّمی مردی که نسل اندر نسل در خدمت دربار بودهاند و خود به عنوان توپ جمع کن و بعد خدمتکار در کاخ کار کرده است. خاطرات این آدمها از زندگی روزانه در کاخ و روز تصرف کاخ و روزی که شاه رفت، تصویر متفاوتی از کاخ و شرایط آن روزگار برای بیننده ترسیم میکند. موضوعاتی از این دست بسیار حساساند. از یک سو فیلمساز میتواند به نگاه رسمی و شعاری در بغلطد که امروز بعد از گذشت سه دهه از انقلاب دیگر هیچ جذابیتی برای هیچکس ندارد (جالب است که نگهبان کاخ هم از این نوع سخن گفتن بسیار دور است) یا از دیگر سو به نوستالژی روزگار از دست رفته زیبایی که به دست خودمان نابودش کردیم و از این حرفها (حرفهای غم انگیز خدمتکار سابق دربار هم شباهتی به این نوع افسوس خوردن ها ندارد). به نظر من هادی آفریده توانسته است با ظرافت از غلطیدن در هر دو این ورطهها پرهیز کند. فصل آخر فیلم هم که دانشآموزان بیخبری را نشان میدهد که بی آن که بدانند علیه که شعار میدهند مشت در هوا تاب میدهند و شعار میدهند ”میکشم، میکشم،آن که برادرم کشت“ کاملاً با فیلم مرتبط است و به قول خود هادی آفریده حرف دل نسلی است که به این گونه مدارس رفته و این گونه تربیت شده است. این حرف او را هم قبول دارم که اگر به گمان میرسد حضور خدمتکار کاخ و حرفهای او در فیلم سنگینتر است شاید به این سبب باشد که این دیدگاه و این گونه آدمها در فیلمهای مستند ما کمتر حضور داشتهاند. تنها ایراد من به فیلم برخی از بخشهای طنزآمیز آن بود، بخصوص آن بخشهایی که فیلم با یک صدای کمانچه ناهنجار و ظاهراً دفرمه شده میخواست حالت کمدی را به بیننده القا کند.هادی آفریده برای بینندگان توضیح داد که فیلمش توقیف شده است، آن را از فهرست جشنوارهها بیرون کشیدهاند و خیلی چیزهای دیگر. مشکل اصلی ظاهراً همان حضور خدمتکار دربار است در فیلم. او همه اینها را با شور و هیجان زایدالوصفی بیان میکرد. برداشت من این بود که خوشحال است. آیا این خوشحالی بابت نمایش فیلم در سالن بود و اینکه بینندهها از آن خوششان آمده بود یا از این که فیلم توقیف شده بود و حالا او فیلمسازی بود که یک فیلم خوب توقیف شده در کارنامه داشت. توقیف فیلمها و دیگر آثار هنری از چند نظر بد است. هم از این نظر که فرصت عرضه اثر و دیده شدن آن را از عموم میگیرد یا محدود میکند و هم از این نظر که باعث میشود حاشیههای فیلم بر اصلش بچربند. چه خوب خواهد بود اگر هادی آفریده بیشتر به این بیندیشد که چه عواملی باعث شده این فیلمش پیشرفت بزرگی باشد، چرا که این عوامل ربطی به توقیف شدن فیلم ندارند. فیلم میتوانست توقیف شود، امّا اصلاً کار خوبی نباشد.